معنی فارسی clank

B1 /klæŋk/

صدای زنگ زدن یا برخورد فلزات که معمولاً در عملیات‌های مکانیکی شنیده می‌شود.

A sharp, ringing sound, as of metal being struck.

noun
معنی(noun):

A loud, hard sound of metal hitting metal.

verb
معنی(verb):

To make a clanking sound

مثال:

The chains clanked.

معنی(verb):

To cause to sound with a clank.

مثال:

The prisoners clank their chains.

example
معنی(example):

او صدای زنگ زدن فلز به فلز را در کارگاه شنید.

مثال:

She heard the clank of metal against metal in the workshop.

معنی(example):

ربات با صداهای زنگ گونه به حرکت درآمد.

مثال:

The robot moved with a clank as it operated.

معنی فارسی کلمه clank

: معنی clank به فارسی

صدای زنگ زدن یا برخورد فلزات که معمولاً در عملیات‌های مکانیکی شنیده می‌شود.