معنی فارسی clannishly

B1

به شکلی که به قبیله یا گروه خاصی وابسته باشد و از دیگران جدا شود.

In a manner that shows strong loyalty to one's social group, often at the expense of outsiders.

example
معنی(example):

گروه به طور قبیله‌ای عمل کرد و غریبه‌ها را کنار گذاشت.

مثال:

The group acted clannishly, excluding outsiders.

معنی(example):

او به طور قبیله‌ای صحبت کرد و به کسانی که در دایره او بودند، ارجحیت داد.

مثال:

He spoke clannishly, favoring those in his circle.

معنی فارسی کلمه clannishly

: معنی clannishly به فارسی

به شکلی که به قبیله یا گروه خاصی وابسته باشد و از دیگران جدا شود.