معنی فارسی clearish
B1کمی شفاف، نه به طور کامل و نه به شدت.
Not completely clear; somewhat clear or transparent.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
آب دریاچه کمی شفاف بود اما کاملاً شفاف نبود.
مثال:
The water in the lake was clearish but not entirely transparent.
معنی(example):
توضیح او کمی شفاف بود، و برخی نکات نامشخص باقی ماند.
مثال:
Her explanation was clearish, leaving some points unclear.
معنی فارسی کلمه clearish
:
کمی شفاف، نه به طور کامل و نه به شدت.
