معنی فارسی clearskin
B1پوست سالم و بدون آکنه یا عیوب، حالتی که در آن پوست دارای ظاهری صاف و روشن است.
Skin that is free from blemishes, acne, or imperfections.
- noun
noun
معنی(noun):
Cleanskin
example
معنی(example):
او یک روتین مراقبت از پوست سختگیرانه را دنبال میکند تا پوستی صاف داشته باشد.
مثال:
She follows a strict skincare routine to ensure she has clearskin.
معنی(example):
رژیم غذایی مناسب میتواند به شما در دستیابی به پوستی صاف کمک کند.
مثال:
A good diet can help you achieve clearskin.
معنی فارسی کلمه clearskin
:
پوست سالم و بدون آکنه یا عیوب، حالتی که در آن پوست دارای ظاهری صاف و روشن است.