معنی فارسی climactical
B1لحظه یا نقطهای که بیشترین تنش یا تأثیر را دارد و معمولاً در داستانها یا رویدادها مشاهده میشود.
Referring to the peak or most intense moment in a narrative.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
لحظه کلیدی داستان همه را شگفتزده کرد.
مثال:
The climactical moment of the story made everyone gasp.
معنی(example):
او در سخنرانیاش به نقطهای کلیدی رسید که حضار را تحت تأثیر قرار داد.
مثال:
In her speech, she reached a climactical point that moved the audience.
معنی فارسی کلمه climactical
:
لحظه یا نقطهای که بیشترین تنش یا تأثیر را دارد و معمولاً در داستانها یا رویدادها مشاهده میشود.