معنی فارسی clinty

B1

دارای سطحی ناصاف و نامنظم، مانند سطح سنگی که در آن تکه‌های کوچک سنگ وجود دارد.

Describing a surface that is rough and uneven, especially when made of small stones or gravel.

example
معنی(example):

سنگ‌های خرده شده پیاده روی در ساحل را سخت کرد.

مثال:

The clinty rocks made it hard to walk on the beach.

معنی(example):

او با احتیاط از زمین سنگلاخی عبور کرد.

مثال:

He carefully stepped over the clinty terrain.

معنی فارسی کلمه clinty

: معنی clinty به فارسی

دارای سطحی ناصاف و نامنظم، مانند سطح سنگی که در آن تکه‌های کوچک سنگ وجود دارد.