معنی فارسی cliquishly
B1به شیوهای که در آن افراد فقط با اعضای گروه خود صحبت میکنند و افراد دیگر را کنار میگذارند.
In a manner that suggests exclusivity or forming tight social circles.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور صمیمی صحبت کرد و فقط به دوستان نزدیکش توجه کرد.
مثال:
He spoke cliquishly, only addressing his close friends.
معنی(example):
نگرش صمیمی اعضا مانع ورود تازهواردها شد.
مثال:
The cliquishly attitude of the members created a barrier for newcomers.
معنی فارسی کلمه cliquishly
:
به شیوهای که در آن افراد فقط با اعضای گروه خود صحبت میکنند و افراد دیگر را کنار میگذارند.