معنی فارسی cloddishly

B1

به روشی احمقانه و بی‌فروغ عمل کردن.

In a manner that is clumsy or lacking in finesse or intelligence.

example
معنی(example):

او وقتی به سؤالی پاسخ داد، به طور بی‌فروغ جواب داد.

مثال:

He answered cloddishly when asked a question.

معنی(example):

دانش‌آموز به طور بی‌فروغ سعی کرد دلیل خود را توضیح دهد.

مثال:

The student cloddishly tried to explain his reasoning.

معنی فارسی کلمه cloddishly

: معنی cloddishly به فارسی

به روشی احمقانه و بی‌فروغ عمل کردن.