معنی فارسی cluckiest
B1چیزی که بیشترین جیکجیک را دارد، به طور غالب به مرغها اشاره میکند.
The most clucky; producing the most clucking sounds.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Broody.
معنی(adjective):
Prone to cluck.
example
معنی(example):
اینکه جیکجیکترین مرغی است که تا به حال دیدهام.
مثال:
That is the cluckiest chicken I have ever seen.
معنی(example):
او به دوستی که همیشه به طور بلند صحبت میکند، میخندد.
مثال:
She laughs at her cluckiest friend for always talking loudly.
معنی فارسی کلمه cluckiest
:
چیزی که بیشترین جیکجیک را دارد، به طور غالب به مرغها اشاره میکند.