معنی فارسی clunkiest
B2زشت و ناهموار، به طور معمول به اشیاء یا وسایلی که به راحتی قابل استفاده نیستند اشاره دارد.
Describing something that is bulky, awkward, or lacking grace.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Ungainly; awkward; inelegant; cumbersome.
معنی(adjective):
Being or making a clunk sound.
example
معنی(example):
آن بزرگترین و زشتترین قطعه مبلمانی بود که تا به حال خریدهام.
مثال:
That was the clunkiest piece of furniture I ever bought.
معنی(example):
او در مهمانی زشتترین کفشها را به پا داشت.
مثال:
He wore the clunkiest shoes at the party.
معنی فارسی کلمه clunkiest
:
زشت و ناهموار، به طور معمول به اشیاء یا وسایلی که به راحتی قابل استفاده نیستند اشاره دارد.