معنی فارسی cogitatively

B1

به شیوه‌ای که نشان‌دهنده تفکر عمیق و تأمل باشد.

In a manner that demonstrates deep thought or reflection.

example
معنی(example):

او به طور تفکری به مطالعاتش نزدیک شد و اطمینان حاصل کرد که هر مفهوم را درک کرده است.

مثال:

She approached her studies cogitatively, ensuring she understood every concept.

معنی(example):

این پژوهشگر به طور تفکری داده‌ها را قبل از نتیجه‌گیری ارزیابی کرد.

مثال:

The researcher cogitatively evaluated the data before drawing conclusions.

معنی فارسی کلمه cogitatively

: معنی cogitatively به فارسی

به شیوه‌ای که نشان‌دهنده تفکر عمیق و تأمل باشد.