معنی فارسی cognizableness
B1حالت یا ویژگی قابل درک یا شناخت یک مفهوم.
The quality of being able to be recognized or known.
- OTHER
example
معنی(example):
قابل شناخت بودن یک مفهوم میتواند از فردی به فرد دیگر متفاوت باشد.
مثال:
The cognizableness of a concept can vary from person to person.
معنی(example):
این نظریه درباره قابل شناخت بودن احساسات بحث میکند.
مثال:
This theory discusses the cognizableness of emotions.
معنی فارسی کلمه cognizableness
:
حالت یا ویژگی قابل درک یا شناخت یک مفهوم.