معنی فارسی cognoscible
B2چیزی که میتوان آن را شناخت یا درک کرد، معمولاً در بافت دانش.
Something that can be known or understood.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
ستارهها از طریق مطالعه علمی قابل شناخت هستند.
مثال:
The stars are cognoscible through scientific study.
معنی(example):
بسیاری از پدیدهها با ابزار مناسب قابل شناخت هستند.
مثال:
Many phenomena are cognoscible with the right tools.
معنی فارسی کلمه cognoscible
:
چیزی که میتوان آن را شناخت یا درک کرد، معمولاً در بافت دانش.