معنی فارسی coigned

B1

ضرب شده، به خصوص در زمینه سکه یا پول.

Formed (coins) by striking a blank metal disk.

example
معنی(example):

آنها سال گذشته ارز جدید خود را ضرب کردند.

مثال:

They coigned their new currency last year.

معنی(example):

پادشاهی سکه‌های طلا برای تجارت ضرب کرد.

مثال:

The kingdom coigned gold coins for trade.

معنی فارسی کلمه coigned

: معنی coigned به فارسی

ضرب شده، به خصوص در زمینه سکه یا پول.