معنی فارسی columned
B1ستوندار، توصیف چیزی که دارای ستونهای مشخص است.
Having or characterized by columns.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
ساختمان قدیمی ستوندار و بسیار قابل توجه است.
مثال:
The old building is columned and quite impressive.
معنی(example):
راهروی ستوندار به تالار اصلی میرسد.
مثال:
The columned corridor leads to the main hall.
معنی فارسی کلمه columned
:
ستوندار، توصیف چیزی که دارای ستونهای مشخص است.