معنی فارسی comatous
B1وضعیتی که در آن فرد بهطور کامل بیهوش و غیرقابلاجرا است.
Relating to or having the characteristics of a coma; being in a deep state of unconsciousness.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
وضعیت کما چندین روز به طول انجامید.
مثال:
The comatous state lasted for several days.
معنی(example):
او پس از سانحه در وضعیت کما بود.
مثال:
He was in a comatous condition after the accident.
معنی فارسی کلمه comatous
:
وضعیتی که در آن فرد بهطور کامل بیهوش و غیرقابلاجرا است.