معنی فارسی comatosity
B1وضعیتی که در آن فرد نمیتواند بهدرستی واکنش نشان دهد.
A condition characterized by a lack of responsiveness; similar to a coma.
- NOUN
example
معنی(example):
کما بودن وضعیت باعث شد ادامه دادن سخت باشد.
مثال:
The comatosity of the situation made it hard to proceed.
معنی(example):
کما بودن ممکن است نشانهای از مشکلات اساسی جدی باشد.
مثال:
Comatosity can indicate serious underlying problems.
معنی فارسی کلمه comatosity
:
وضعیتی که در آن فرد نمیتواند بهدرستی واکنش نشان دهد.