معنی فارسی combatter

B1

مقابله کردن، جنگیدن با چیزی یا کسی.

To contend or engage in a struggle or conflict with an opponent.

example
معنی(example):

او تصمیم گرفت با شایعات درباره خود مقابله کند.

مثال:

He decided to combatter the rumors about him.

معنی(example):

در این بازی، بازیکنان باید با یکدیگر مبارزه کنند تا برنده شوند.

مثال:

In this game, players must combatter each other to win.

معنی فارسی کلمه combatter

: معنی combatter به فارسی

مقابله کردن، جنگیدن با چیزی یا کسی.