معنی فارسی come into one's kingdom

B2

به مرحله یا وضعیتی اشاره دارد که فرد مسئولیت یا قدرتی را که شایسته آن است، به دست می‌آورد.

To assume power or responsibility that one deserves or has worked for.

example
معنی(example):

بعد از سال‌ها کار سخت، او بالاخره به پادشاهی خود به عنوان رهبر جامعه رسید.

مثال:

After years of hard work, she finally came into her kingdom as the leader of the community.

معنی(example):

او آماده است که به پادشاهی خود بیاید و مسئولیت کسب و کار خانوادگی را بر عهده بگیرد.

مثال:

He is ready to come into his kingdom and take charge of the family business.

معنی فارسی کلمه come into one's kingdom

:

به مرحله یا وضعیتی اشاره دارد که فرد مسئولیت یا قدرتی را که شایسته آن است، به دست می‌آورد.