معنی فارسی comfiness

B1

حالت یا کیفیت راحتی.

The state of being comfortable.

example
معنی(example):

راحتی تخت خواب باعث شد که صبح‌ها سخت از خواب بیدار شوم.

مثال:

The comfiness of the bed made it hard to get up in the morning.

معنی(example):

او از راحتی مبل جدید قدردانی کرد.

مثال:

She appreciated the comfiness of the new sofa.

معنی فارسی کلمه comfiness

: معنی comfiness به فارسی

حالت یا کیفیت راحتی.