معنی فارسی commandable

B1

قابل فرمان، توصیف شخص یا شیئی که توان انجام دستورات را دارد.

Able to be commanded or directed.

example
معنی(example):

سگ قابل فرمان بود و هر دستور را دنبال کرد.

مثال:

The dog was commandable and followed every instruction.

معنی(example):

در یک سیستم قابل فرمان، کاربران می‌توانند به راحتی دستورات بدهند.

مثال:

In a commandable system, users can easily give orders.

معنی فارسی کلمه commandable

: معنی commandable به فارسی

قابل فرمان، توصیف شخص یا شیئی که توان انجام دستورات را دارد.