معنی فارسی commandedness

B1

فرمان‌پذیری، کیفیاتی که به توانایی پاسخ به دستورات مربوط است.

The quality of being commanded or directed.

example
معنی(example):

قابلیت فرمان‌پذیری گروه نظم آن‌ها را نشان داد.

مثال:

The commandedness of the group showed their discipline.

معنی(example):

فرمان‌پذیری او، او را به یک رهبر طبیعی تبدیل کرد.

مثال:

Her commandedness made her a natural leader.

معنی فارسی کلمه commandedness

: معنی commandedness به فارسی

فرمان‌پذیری، کیفیاتی که به توانایی پاسخ به دستورات مربوط است.