معنی فارسی commandoman
C1مردی که در نیروهای ویژه و عملیات کماندویی فعالیت دارد.
A person who serves in a commando unit, trained for special operations.
- NOUN
example
معنی(example):
کماندو مرد در بسیاری از اشکال مبارزه مهارت داشت.
مثال:
The commandoman was skilled in many forms of combat.
معنی(example):
یک کماندو مرد باید از نظر بدنی سالم و از نظر ذهنی قوی باشد.
مثال:
A commandoman must be physically fit and mentally tough.
معنی فارسی کلمه commandoman
:
مردی که در نیروهای ویژه و عملیات کماندویی فعالیت دارد.