معنی فارسی commendingly

B2

به طرز تحسین‌آمیز، به طوری که تحسین یا ستایش را نشان دهد.

In a manner that expresses praise or approval.

example
معنی(example):

او به طور تحسین‌آمیز درباره دستاوردهای او صحبت کرد.

مثال:

He spoke commendingly about her achievements.

معنی(example):

مقاله به طور تحسین‌آمیز هنرمند را توصیف کرد.

مثال:

The article described the artist commendingly.

معنی فارسی کلمه commendingly

: معنی commendingly به فارسی

به طرز تحسین‌آمیز، به طوری که تحسین یا ستایش را نشان دهد.