معنی فارسی commendatorily

B1

به شیوه‌ای که نشان‌دهنده تقدیر و تمجید است.

In a manner that shows praise or commendation.

example
معنی(example):

او به طور کمداتوری درباره تلاش‌های همکارش صحبت کرد.

مثال:

She spoke commendatorily about her colleague's efforts.

معنی(example):

کمیته به طور کمداتوری به شناسایی دستاوردها عمل کرد.

مثال:

The committee acted commendatorily in recognizing achievements.

معنی فارسی کلمه commendatorily

: معنی commendatorily به فارسی

به شیوه‌ای که نشان‌دهنده تقدیر و تمجید است.