معنی فارسی commensurately
B1در یک رابطه منطقی و قابل مقایسه بین دو یا چند چیز.
In a way that allows for a fair comparison or equivalence.
- ADVERB
example
معنی(example):
نتایج بهصورت قابل مقایسه گزارش شد، که بازتاب سرمایهگذاری انجامشده بود.
مثال:
The results were reported commensurately, reflecting the investment made.
معنی(example):
این دو رویداد بهصورت قابل مقایسه ارزیابی شدند تا تأثیرشان را دریابیم.
مثال:
The two events were assessed commensurately to understand their impact.
معنی فارسی کلمه commensurately
:
در یک رابطه منطقی و قابل مقایسه بین دو یا چند چیز.