معنی فارسی commensurating
B1متناسب کردن یا برابر کردن، بهخصوص در زمینه سهم یا اندازه.
The act of making something commensurate; equalizing.
- VERB
example
معنی(example):
تیم بارهای کاری خود را برای اطمینان از عدالت متناسب میکند.
مثال:
The team is commensurating their workloads to ensure fairness.
معنی(example):
آنها اندازههای دو مدل را برای مقایسه کردن متناسب میکنند.
مثال:
They are commensurating the sizes of the two models to compare them.
معنی فارسی کلمه commensurating
:
متناسب کردن یا برابر کردن، بهخصوص در زمینه سهم یا اندازه.