معنی فارسی comminglement

B1

ترکیب، ادغام، به معنای مخلوط کردن یا تلفیق چند چیز به گونه‌ای که به یک موجودیت جدید تبدیل شوند.

The act of mixing or merging two or more things together.

example
معنی(example):

ترکیب دو رنگ سایه زیبایی ایجاد کرد.

مثال:

The comminglement of the two colors created a beautiful shade.

معنی(example):

آن‌ها در مورد ترکیب فرهنگ‌های مختلف در جامعه خود صحبت کردند.

مثال:

They discussed the comminglement of different cultures in their community.

معنی فارسی کلمه comminglement

: معنی comminglement به فارسی

ترکیب، ادغام، به معنای مخلوط کردن یا تلفیق چند چیز به گونه‌ای که به یک موجودیت جدید تبدیل شوند.