معنی فارسی commissaryship
B1کمیساریشپ، مقام یا سمت مربوط به کمیساری، بهویژه در زمینههای اداری.
The office or position of a commissary.
- NOUN
example
معنی(example):
موقعیت او در کمیساری به او اجازه میداد تا منابع غذایی را نظارت کند.
مثال:
His position in the commissaryship allowed him to oversee the food supplies.
معنی(example):
او آرزو داشت که در کمیساری محلی مشغول به کار شود.
مثال:
She aspired to hold a commissaryship in the local government.
معنی فارسی کلمه commissaryship
:
کمیساریشپ، مقام یا سمت مربوط به کمیساری، بهویژه در زمینههای اداری.