معنی فارسی communicableness

B2

قابلیت انتقال یا فهمیدن مطالب به شکلی واضح و آسان.

The quality of being able to be communicated or understood.

example
معنی(example):

قابلیت ارتباط پیام آن را برای به اشتراک گذاری آسان‌تر کرد.

مثال:

The communicableness of the message made it easier to share.

معنی(example):

قابلیت انتقال ایده‌های او بر روی تماشاگران تأثیر گذاشت.

مثال:

The communicableness of his ideas impressed the audience.

معنی فارسی کلمه communicableness

: معنی communicableness به فارسی

قابلیت انتقال یا فهمیدن مطالب به شکلی واضح و آسان.