معنی فارسی competency

B2 /ˈkɒmpətənsi/

توانایی و مهارت در انجام یک کار یا فعالیت خاص.

The ability to do something successfully or efficiently.

مکالمه با هوش مصنوعی آموزش زبان با فیلم

noun

معنی(noun):

A sufficient supply (of).

معنی(noun):

A sustainable income.

معنی(noun):

The ability to perform some task; competence.

معنی(noun):

Meeting specified qualifications to perform.

معنی(noun):

Implicit knowledge of a language’s structure.

example

معنی(example):

شایستگی او در ریاضیات به او کمک کرد تا در مسابقه برنده شود.

مثال:

Her competency in mathematics helped her win the competition.

معنی(example):

موفقیت شرکت به شایستگی کارمندانش بستگی دارد.

مثال:

The company's success relies on the competency of its employees.

معنی فارسی کلمه competency

توانایی و مهارت در انجام یک کار یا فعالیت خاص.