معنی فارسی complaintive

B1

شخصی که به طور مکرر شکایات خود را بیان می‌کند.

Expressing complaints; apt to complain.

example
معنی(example):

کودک شکایت‌گر همیشه از بیشتر اسباب‌بازی‌ها درخواست می‌کرد.

مثال:

The complaintive child was always asking for more toys.

معنی(example):

لحن شکایت‌گر او سایر اعضای تیم را ناراحت کرد.

مثال:

Her complaintive tone annoyed the other members of the team.

معنی فارسی کلمه complaintive

: معنی complaintive به فارسی

شخصی که به طور مکرر شکایات خود را بیان می‌کند.