معنی فارسی complaisance
B2حالت یا ویژگی افرادی که مایل به راضی کردن دیگران هستند.
The disposition to please or to consent to the wishes of others.
- NOUN
example
معنی(example):
خود را راضی کردن او را در بین همسالانش محبوب کرد.
مثال:
Her complaisance made her popular among her peers.
معنی(example):
خود را راضی کردن کارکنان تجربهای خوشایند برای مهمانان تضمین کرد.
مثال:
The complaisance of the staff ensured a pleasant experience for the guests.
معنی فارسی کلمه complaisance
:
حالت یا ویژگی افرادی که مایل به راضی کردن دیگران هستند.