معنی فارسی complemental
B2چیزی که یکدیگر را مکمل میکند و به بهبود یا کامل شدن آن کمک میکند.
Serving to complete or enhance something.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
رنگهای مکمل در هنر یکدیگر را تقویت میکنند.
مثال:
Complemental colors enhance each other in artwork.
معنی(example):
جنبههای مکمل شخصیت او باعث میشوند که او یک رهبر عالی باشد.
مثال:
The complemental aspects of her personality make her a great leader.
معنی فارسی کلمه complemental
:
چیزی که یکدیگر را مکمل میکند و به بهبود یا کامل شدن آن کمک میکند.