معنی فارسی complementally
B1به شکلی که اجزا یا ایدهها به یکدیگر افزودنی یا مکمل باشند.
In a manner that enhances or completes something.
- ADVERB
example
معنی(example):
آنها به صورت مکمل برای رسیدن به اهدافشان کار کردند.
مثال:
They worked complementally to achieve their goals.
معنی(example):
عناصر ترتیبیافته به صورت مکمل یک طراحی متعادل ایجاد میکنند.
مثال:
Complementally arranged elements create a balanced design.
معنی فارسی کلمه complementally
:
به شکلی که اجزا یا ایدهها به یکدیگر افزودنی یا مکمل باشند.