معنی فارسی completable
B1قابل تکمیل؛ چیزی که میتوان آن را به پایان رساند.
Able to be completed; something that can be finished.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این کار در بازه زمانی داده شده قابل انجام است.
مثال:
This task is completable within the given time frame.
معنی(example):
این پروژه با منابعی که داریم، قابل انجام است.
مثال:
The project is completable with the resources we have.
معنی فارسی کلمه completable
:
قابل تکمیل؛ چیزی که میتوان آن را به پایان رساند.