معنی فارسی complexed

B1

پیچیده شده، دارای وضعیت یا حالت پیچیده‌ای که به درک یا حل مسئله کمک نمی‌کند.

A state of being confused or perplexed about something.

verb
معنی(verb):

To form a complex with another substance

معنی(verb):

To complicate.

adjective
معنی(adjective):

Combined in the form of a complex

معنی(adjective):

Complex, complicated

example
معنی(example):

او به خاطر مسائل ریاضی سخت، احساس پیچیدگی می‌کرد.

مثال:

She felt complexed by the difficult math problems.

معنی(example):

وضعیت پیچیده او باعث می‌شد که تمرکز کردن برایش سخت باشد.

مثال:

His complexed state made it hard for him to focus.

معنی فارسی کلمه complexed

: معنی complexed به فارسی

پیچیده شده، دارای وضعیت یا حالت پیچیده‌ای که به درک یا حل مسئله کمک نمی‌کند.