معنی فارسی componented
B1سیستم یا طراحی که شامل قطعات یا اجزای متعدد است.
Involving or consisting of components.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
سیستم چند جزئی امکان ارتقاء آسان را فراهم میکند.
مثال:
The componented system allows for easy upgrades.
معنی(example):
در این پروژه، ما از یک رویکرد چند جزئی برای طراحی استفاده کردیم.
مثال:
In this project, we used a componented approach to design.
معنی فارسی کلمه componented
:
سیستم یا طراحی که شامل قطعات یا اجزای متعدد است.