معنی فارسی comprobate

B2

تأیید کردن، راستی‌آزمایی کردن یک موضوع یا مدرکی.

To prove or verify something.

example
معنی(example):

وکیل مجبور بود شواهد را قبل از محاکمه تأیید کند.

مثال:

The lawyer had to comprobate the evidence before the trial.

معنی(example):

شما باید ادعاهای خود را با حقایق تأیید کنید.

مثال:

You must comprobate your claims with facts.

معنی فارسی کلمه comprobate

: معنی comprobate به فارسی

تأیید کردن، راستی‌آزمایی کردن یک موضوع یا مدرکی.