معنی فارسی concaptive

B1

مقید، شامل یا شامل چیزی که به طور خاص در یک مکان یا وضعیت محدود شده باشد.

Being confined or tied to a particular situation or place.

example
معنی(example):

پرنده‌ی مقید نمی‌توانست لانه‌اش را ترک کند.

مثال:

The concaptive bird would not leave its nest.

معنی(example):

او در خانه‌ی خود احساس مقید بودن می‌کرد.

مثال:

He felt concaptive in his own home.

معنی فارسی کلمه concaptive

: معنی concaptive به فارسی

مقید، شامل یا شامل چیزی که به طور خاص در یک مکان یا وضعیت محدود شده باشد.