معنی فارسی concoctive
B1تهیهکننده، چیزی که به سایر مواد به صورت ترکیبی اضافه شده و آن را خاص میکند.
Relating to the process of devising or mixing ingredients.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
طبیعت تهیهکردنی سس آن را خاص کرد.
مثال:
The concoctive nature of the sauce made it special.
معنی(example):
استعدادهای تهیهکردنی او در غذاهای منحصر به فردش درخشان است.
مثال:
Her concoctive talents shine in her unique dishes.
معنی فارسی کلمه concoctive
:
تهیهکننده، چیزی که به سایر مواد به صورت ترکیبی اضافه شده و آن را خاص میکند.