معنی فارسی concordanced

B1

در هم‌خوانی، تجزیه و تحلیل برای نشان دادن کاربرد.

To arrange or index texts for the purpose of study.

example
معنی(example):

متن به گونه‌ای تجزیه و تحلیل شد تا کاربرد کلمه را بیابند.

مثال:

The text was concordanced to find the usage of the word.

معنی(example):

زبان‌شناس چندین زبان را برای تحقیق هم‌راستا کرد.

مثال:

The linguist concordanced multiple languages for the research.

معنی فارسی کلمه concordanced

: معنی concordanced به فارسی

در هم‌خوانی، تجزیه و تحلیل برای نشان دادن کاربرد.