معنی فارسی concubinal

B2

رابطه‌ای که در آن افراد در کنار هم به صورت غیررسمی زندگی می‌کنند بدون اینکه ازدواج کنند.

Relating to concubines or a concubine.

example
معنی(example):

رابطه هم‌خوابگی در برخی فرهنگ‌ها پذیرفته شده بود.

مثال:

The concubinal relationship was accepted in some cultures.

معنی(example):

یک تنظیم هم‌خوابگی می‌تواند در زمینه‌های تاریخی دیده شود.

مثال:

A concubinal arrangement can be seen in historical contexts.

معنی فارسی کلمه concubinal

: معنی concubinal به فارسی

رابطه‌ای که در آن افراد در کنار هم به صورت غیررسمی زندگی می‌کنند بدون اینکه ازدواج کنند.