معنی فارسی concubinary

C1

پراکندگی هم‌خوابگی یا روابط هم‌خوابگی در جوامع و فرهنگ‌های مختلف.

Relating to the practice of having concubines.

example
معنی(example):

رسوم هم‌خوابگی در سرتاسر جهان به شدت متفاوت بود.

مثال:

Concubinary customs varied widely across the world.

معنی(example):

نویسنده به بررسی شیوه‌های هم‌خوابگی در جوامع مختلف پرداخت.

مثال:

The author explored concubinary practices in different societies.

معنی فارسی کلمه concubinary

: معنی concubinary به فارسی

پراکندگی هم‌خوابگی یا روابط هم‌خوابگی در جوامع و فرهنگ‌های مختلف.