معنی فارسی confabulating
B1داستانپردازی، به فرآیند ایجاد داستانها یا روایتهای نادرست از تجارب واقعی یا خیالی اشاره دارد، معمولاً در شرایط خاص مانند اختلالات حافظه.
The act of fabricating memories or stories to fill in gaps in memory, often unconsciously.
- verb
verb
معنی(verb):
To speak casually with; to chat.
معنی(verb):
To confer.
معنی(verb):
To fabricate memories in order to fill gaps in one's memory.
example
معنی(example):
او در مورد ماجراجوییهای گذشتهاش داستانپردازی میکرد.
مثال:
He was confabulating about his past adventures.
معنی(example):
بیمار برای پر کردن خلاءهای حافظهاش، داستانپردازی میکرد.
مثال:
The patient was confabulating details to fill in memory gaps.
معنی فارسی کلمه confabulating
:
داستانپردازی، به فرآیند ایجاد داستانها یا روایتهای نادرست از تجارب واقعی یا خیالی اشاره دارد، معمولاً در شرایط خاص مانند اختلالات حافظه.