معنی فارسی confustication
B2سردرگمی به فرایند گیج شدن یا به هم ریختن درک اشاره دارد.
The act of confusing or causing confusion.
- NOUN
example
معنی(example):
سردرگمی در قوانین بازی کردن را دشوار کرد.
مثال:
The confustication of the rules made it hard to play.
معنی(example):
سردرگمی غالباً در استدلالهای پیچیده به کار میرود.
مثال:
Confustication is often used in complex arguments.
معنی فارسی کلمه confustication
:
سردرگمی به فرایند گیج شدن یا به هم ریختن درک اشاره دارد.