معنی فارسی conglobulate
C1به هم پیوستن یا تجمع کردن به صورت توده یا خوشه.
To form into a mass or cluster; to gather together.
- verb
verb
معنی(verb):
To be collected into a compact round mass.
example
معنی(example):
سلولها شروع به جمع شدن به صورت خوشه کردند.
مثال:
The cells began to conglobulate into clusters.
معنی(example):
پس از مخلوط کردن، ذرات به هم جمع میشوند.
مثال:
After mixing, the particles would conglobulate together.
معنی فارسی کلمه conglobulate
:
به هم پیوستن یا تجمع کردن به صورت توده یا خوشه.
