معنی فارسی congregative

B1

اجتماعی، مربوط به تجمع و گردهمایی افراد.

Relating to or denoting a gathering or assembly of people.

example
معنی(example):

طبیعت جمع شونده این رویداد همه را گرد هم آورد.

مثال:

The congregative nature of the event brought everyone together.

معنی(example):

او از فعالیت‌های جمع شونده مانند گردش‌های گروهی لذت می‌برد.

مثال:

She enjoys congregative activities like group outings.

معنی فارسی کلمه congregative

: معنی congregative به فارسی

اجتماعی، مربوط به تجمع و گردهمایی افراد.