معنی فارسی congruity
B2یکسانی، همراستایی یا سازگاری بین دو یا چند چیز.
The state of being in agreement or harmony.
- NOUN
example
معنی(example):
بین کلمات و اعمال او یکسانی وجود دارد.
مثال:
There is a congruity between his words and actions.
معنی(example):
یکسانی استدلال آن را قانعکنندهتر کرد.
مثال:
The congruity of the argument made it more persuasive.
معنی فارسی کلمه congruity
:
یکسانی، همراستایی یا سازگاری بین دو یا چند چیز.