معنی فارسی connoisseurship

C2

توانایی یا دانش برای ارزیابی و درک کیفیت در یک زمینه خاص.

The practice of being a connoisseur; a high level of appreciation or judgment.

example
معنی(example):

دانش او درباره ی پنیر بی‌نظیر است.

مثال:

Her connoisseurship in cheese is unparalleled.

معنی(example):

او دانش عمیقی پیدا کرد که به او در شغلش به عنوان سرآشپز کمک کرد.

مثال:

He developed a connoisseurship that helped him in his career as a chef.

معنی فارسی کلمه connoisseurship

: معنی connoisseurship به فارسی

توانایی یا دانش برای ارزیابی و درک کیفیت در یک زمینه خاص.